ریکشن پسرای اسلیترین
☆وقتی توی کتاب خونه با یه پسره ای (مایکل) درس میخونیم و یهو ما رو میبینن☆
part ¹
متیو :* میاد پیشتون میزنه روی شانه ی مایکل یه نگاه ترسناک به جفتتون میاندازه بعد با یه مشت توی صورت طرف یکم دلش خنک میشه بعد دستتو میکشه و تو رو دنبال خودش میبره توی اتاق توی راه* ات: منو کجا میبری؟ بزار ببینم حال مایکل خوبه متیو: ا.ت الان حال اون مرتیکه مهمه حرف من مهم نیست ا.ت : متیو فقط خواستم بدونم حالش چطوره که دیدم خوبه خب بگو چی کار کردم متیو: یعنی خودت نمیدونی چیکار کردی* لحن عصبانی* ات : نه نمیدونم چون تا جایی که من یادمه کار اشتباهی نکردم متیو : اینکه با یه پسر دیگه حرف زدی و نگران حالشی کار اشتباهی نیست ات : متیو من فقط داشتم بهش درس میدادم و اینکه وقتی با مشت میای تو صورت یه نفر چیز عجیبی نیست که نگران حالش بشم * که رسیدین به اتاق وقتی رفتین تو اتاق سریع درو بست و چسبوندت به در* متیو : میدونی که اعصابم داغون کردی و قراره که تنبیه بشی تا برات درس عبرت بشه که نه با پسر غیر از من حرف بزنی و نه نگران حالش بشی ات : خدایا منو از دست این بشر نجات بده * متیو محکم لبت رو مک میزند *
تام : *اول از دست ا.ت خیلی ناراحت بود چون فکر کرد داری با پسره لاس میزنی و می خواست از دور آواداکداورا کنه که ترسید شاید به ا.ت بخوره بخاطر همین اومد پیشتون و گفت * تام: خوش میگذره *ا.ت ترسید و از جاش بلند شد و به مایکل نگاه کرد و با نگاهش گفت که از اونجا بره بعد مایکل که خواست بره که تام زد زیر زانوش و افتاد روی زمین و تام هم چند تا مشت توی صورتش زد که ا.ت اومد و مایکل رو نجات داد *تام : ا.ت چرا این کار رو کردی نگو که... ا.ت : نه خیرم من تا وقتی تو رو دارم چرا باید برم با یکی دیگه *تام نشونت روی میز *تام : ا.ت پس توضیح بده با مایکل چی کار میکردی ا.ت : داشتم باهاش درس می خوندم همین تام : ا.ت میدونی که تو تنها کسی هستی که باهاش حرف میزنم و میدونی که اصلا خوشم نمیاد با کس دیگه ای حرف بزنی ا.ت : تام من فقط {خواستی بگی تام من فقط داشتم باهاش تمرین میکردم که یهو بوسیدت}* بعدش با تام رفتین تو اتاق و .... تام تا شب صبر کرد و بعد از اینکه خوابیدی رفت مایکل رو راهی بیمارستان کرد
بقیه رو برا پارت بعدی میزارم ♡♡
دوستون دارم ♥️♥️♥️
part ¹
متیو :* میاد پیشتون میزنه روی شانه ی مایکل یه نگاه ترسناک به جفتتون میاندازه بعد با یه مشت توی صورت طرف یکم دلش خنک میشه بعد دستتو میکشه و تو رو دنبال خودش میبره توی اتاق توی راه* ات: منو کجا میبری؟ بزار ببینم حال مایکل خوبه متیو: ا.ت الان حال اون مرتیکه مهمه حرف من مهم نیست ا.ت : متیو فقط خواستم بدونم حالش چطوره که دیدم خوبه خب بگو چی کار کردم متیو: یعنی خودت نمیدونی چیکار کردی* لحن عصبانی* ات : نه نمیدونم چون تا جایی که من یادمه کار اشتباهی نکردم متیو : اینکه با یه پسر دیگه حرف زدی و نگران حالشی کار اشتباهی نیست ات : متیو من فقط داشتم بهش درس میدادم و اینکه وقتی با مشت میای تو صورت یه نفر چیز عجیبی نیست که نگران حالش بشم * که رسیدین به اتاق وقتی رفتین تو اتاق سریع درو بست و چسبوندت به در* متیو : میدونی که اعصابم داغون کردی و قراره که تنبیه بشی تا برات درس عبرت بشه که نه با پسر غیر از من حرف بزنی و نه نگران حالش بشی ات : خدایا منو از دست این بشر نجات بده * متیو محکم لبت رو مک میزند *
تام : *اول از دست ا.ت خیلی ناراحت بود چون فکر کرد داری با پسره لاس میزنی و می خواست از دور آواداکداورا کنه که ترسید شاید به ا.ت بخوره بخاطر همین اومد پیشتون و گفت * تام: خوش میگذره *ا.ت ترسید و از جاش بلند شد و به مایکل نگاه کرد و با نگاهش گفت که از اونجا بره بعد مایکل که خواست بره که تام زد زیر زانوش و افتاد روی زمین و تام هم چند تا مشت توی صورتش زد که ا.ت اومد و مایکل رو نجات داد *تام : ا.ت چرا این کار رو کردی نگو که... ا.ت : نه خیرم من تا وقتی تو رو دارم چرا باید برم با یکی دیگه *تام نشونت روی میز *تام : ا.ت پس توضیح بده با مایکل چی کار میکردی ا.ت : داشتم باهاش درس می خوندم همین تام : ا.ت میدونی که تو تنها کسی هستی که باهاش حرف میزنم و میدونی که اصلا خوشم نمیاد با کس دیگه ای حرف بزنی ا.ت : تام من فقط {خواستی بگی تام من فقط داشتم باهاش تمرین میکردم که یهو بوسیدت}* بعدش با تام رفتین تو اتاق و .... تام تا شب صبر کرد و بعد از اینکه خوابیدی رفت مایکل رو راهی بیمارستان کرد
بقیه رو برا پارت بعدی میزارم ♡♡
دوستون دارم ♥️♥️♥️
- ۷.۲k
- ۱۱ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط